نگارش در تاریخ سه شنبه هفتم آبان 1387 توسط
شهید رجب غلامی در یکی از روزهای سخت سال 1343 در روستای دهان سوخته از شهر لارستان کابل کشور تحت ستم افغانستان ، در آغوش خانوادهای مستضعف از نظر مادی اما غنی از لحاظ معنوی و معرفت دینی ، زیستن آغاز کرد که نام رجب را برای او انتخاب کردند .
از آنجایی که گویا خداوند متعال زندگی رجب را با سختی و زحمت عجین کرده بود ، در دوران کودکی از مادر یتیم شد و با پدر پیر خود زندگی میکرد . در آن زمان که کشور مظلوم افغانستان مورد تجاوز و غارت و چپاول سردمداران شرقی قرار گرفت و مردم مسلمان افغان گروه گروه برای مبارزه با کفر قیام میکردند و در این راه به شهادت میرسیدند ، رجب که به علت کوچکی توان مبارزه را در خود نمیدید و طاقت تحمل ظلم را نداشت ، به امید اینکه در آینده بتواند دین خود را ادا کند ، پدرساخورده و سه برادر و دو خواهر خود را به خدا میسپارد و در راه خدا هجرت را بر میگزیند و پس از ورود به ایران اسلامی ،از تمام میان شهرها بجستان را انتخاب و در آنجا به کار و تلاش مشغول میشود .
سال 1359 که شهید وارد بجستان میشود بر ادثر روح ایثار و از خودگذشتگی و صفا و صمیمیتی که در او وجود داشت از همان ابتدا مورد محبوبیت لایوصف جوانان بجستانی قرار میگیرد بطوریکه همگام با آنها عشق و علاقه وافر خود به عبادت و شرکت مداوم در نمازهای جمعه و جماعت و حضور همیشگی خود ار در مراسم دعاهای کمیل و توسل به نمایش میگذارد و روزها به کارگری و شبها در پایگاههای مقامت بسیج شهر در کنار دیگر جوانان به فعالیت میپردازد بطرویکه بعد از دو سال اکثر مردم بجستان از کوچک تا بزرگ رجب را بعنوان یکی بسیجی میشناختند و او را مانند فرزند و برادر خودشان به حساب میآوردند .
روزها سپری میشود و در سال 1362 مهاجر فی سبیل ا... عاشق جبهه و جنگ میشود توجه به خوابی که دیده است باید مفتخر به مجاهد فی سبیل ا... هم بشود و لذاست که موضوع را با محبوبترین دوست خود ، مداح اهل بیت عصمت و طهارت « برادر احمد باغبان » در میان میگذارد که با همکاری ایشان در زمینه ثبت نام و برنامههای وابسته به آن توفیق حاصل میکند که از آن زمان ، مدت دو سال و اندی از آخر عمر خود را جبهههای نبرد بسر برد .
شهید رجب از سال 1362 به بعد آیه 20 از سوره توبه را نصب العین خود قرار میدهد که خدا میفرماید : « الذین آمنوا وهاجروا و جاهدوا فی سبیل ا... باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندا... .
بلی رجب علاوه بر جان با مال اندکش که دسترنج کارگری چند سالهاش هست نیز جهاد میکند .
کمکهای رجب به جبهه و جنگ بسیار چشمگیر است ، بعنوان نمونه : اهدائی نقدی مبلغ 1000000 ریال به ستاد کمک رسانی ، مبلغ 95000 ریال بابت سهم مبارک امام که توسط برادر احمد باغبان تقدیم امام جمعه محترم بجستان جناب حجه الاسلام سید جواد مدنی شده و این نشانه توجه شهید نسبت به مسائل شرعیه میباشد ، همچنین مبلغ 30000 ریال جهت نماز و روزه به یکی از آقایان روحانی میدهد و در وصیت نامهاش نیز متذکر میشود ، وسیله نقلیهاش که موتور هندا بوده است بفروشند و پول آن را به حساب جبهه واریز کنند و کمکهایی از این قبیل که خدا میداند و خودش.
آری اینها همه نشان عظمت روح و صفای باطن و خلوص معنوی شهید است و بس .
در این اواخر شهید رجب آنچنان با گامهایی استوار و با صلابت حرکت میکرد که هر بینندهای به حال او غبطه میخورد ، او دیگر از آن خود نبود ، رجب پروانهای شده بود که نور شمع هستی او را بسوی خود میکشید و لذاست که سوختن را احساس میکرد و گداختن را در راه معبود .
سرانجام رجب این فرزند پاک و مؤمن امت و امام و این پاسدار دلیر اسلام پس از دو سال و اندی ستیز بیامان در جبهه ها در عملیات پیروزمند والفجر 9 در شب ششم اسفند 1364 هنگامی که به گفته همرزمانش میدان مین را جهت عبور رزمندگان پاکسازی میکرد ، به علت حساسیت منطقه بر روی سیمهای خاردار حلقوی دراز میکشد تا صدها تن از روی بدنش عبور کنند و بر کفر صدامی عاشقانه هجوم برند و در این لحظه هست که رجب با احساس پیروزی و با لباسهای سوراخ سوراخ و در عین حال خون آلود بلند میشود و دستها بسوی آسمان ، لب به شکر خدا میگشاید و از او درخواست شهادت مینماید که ناگهان تیری بر پیشانی نورانیاش اصابت و با در آغوش کشیدن شهادت و ریختن خون گرم و سرخش بر تپههای بلند و برفگیر سلیمانیه عراق ، حقانیت و مظلومیت خود و اسلام عزیز را به اثبات میرساند .
آری اینچنین عزیز ما به ابدیت پیوند خورد و جاودانهای شد در تاریخ و کبوتری شد راهی معراج عشق .
بحق که شهید رجب غلامی هم مهاجر فی سبیل ا... است و هم مجاهد فی سبیل ا... . روحش شاد و یادش گرامی باد .