کن نصیب من سعادت ـ به لبهای من رسان جام شهادت
زسوی خصم تیری ره سپر شد ـ جبینش تیر دشمن را سپر شد
به خون خوابید نخل قامت او ـ فرا آمد زمان راحت او
رسیدی بر تمام آرزوها ـ شنیدی از ملائک ادخلوها
تن خونین او را دیدهام من ـ به بالینش بسی نالیدهام من
عجیب آنگونه از ایرانیان است ـ یکی آواره از افغانیان است
رجب نام و غلامی شهرتش بود ـ رضای حق تعالی اجرتش بود
تمام لشکر ویژه عزادار ـ شد از فقدان آن الگوی ایثار
مزار او مطاف عاشقان گشت ـ سلوکش رهنمای یاوارن گشت
بجستان مدفن آن نازنین است ـ که از او مفتخر این سرزمین است
بسیجی بود و زینها بی شمارند ـ که گمنامند و جز نامی ندارند .
در این هفته که عنوانش بسیج است ـ خروش عشق در جانش بسیج است
بیائید با شهیدان بست پیمان ـ که اجرا میکنیم احکام قرآن
سپاه و لشکر ما هم بسیجی است ـ یگانه رهبر ما هم بسیجی است
خمینی هم که ما را راهبر بود ـ بعنوان بسیجی مفتخر بود
مگویا باغبان اینها شعار است ـ بسیجی بودن من افتخار است
حاج حسن باغبان بجستانی 3/9/1368
LTR